جدول جو
جدول جو

معنی ته سو - جستجوی لغت در جدول جو

ته سو
کم حرارت، شعله ی کم سماور یا چراغ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تِ سُ)
مونته سوری. پزشک و استاد تعلیم و تربیت ایتالیائی (1870- 1952م.). اساس نظر او در تعلیم و تربیت، رشد اطفال با تمرین هائی است که مورد علاقه و اشتیاق کودکان باشد و بازی مهمترین روشی است که مربی باید در تعلیم و تربیت کودکان از آن استفاده کند. او راست: ’تعلیمات ابتدائی’ و ’ خانه کودکان’. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ سَ)
ته شیشه و ته مینا و ته پیاله و ته جام و ته پیمانه و ته جرعه. کنایه از شراب اندک که در ته سبو و شیشه و غیر آن بماند و این همه مقطوع الاضافت اند و به اضافت نیز آمده است. (آنندراج). بازماندۀ شراب در کوزه و سبو. (ناظم الاطباء) :
بیا ساقی ای بر تو ختم آب رو
بده ته سبوئی به این خاک شو.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
مثلث. (التفیهم) (دانشنامۀ علایی) : و برگ او (برگ نبات سقمونیا) سه سو است همچون برگ لبلاب. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
نام کرسی بخش در هت مارن، از ولایت لانگر به فرانسه، دارای 330 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ / تِ)
مجمری که عطریات را در آن سوزانند. (از انجمن آرا). رجوع به گشته شود
لغت نامه دهخدا
(کُ تَ / تِ)
ظرفی که در آن شمع را سوزانند و کشته گردانند. چراغدان. شمعسوز. (آنندراج) : در خدمت شاه و تاج وارد اطاق مرصع خانه تاج الدوله شد که پشتی و مخدۀ مرصع و مسند مرصع و متکاهای مرصع و دشکهای مرصع و کشته سوز و مجمرهای مرصع در آن اطاق بود. (تاریخ عضدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گشته سوز
تصویر گشته سوز
مجمری که عطریات را در آن سوزانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ته سبو
تصویر ته سبو
ته شیشه، ته پیاله
فرهنگ لغت هوشیار
از انواع سوگند، به معنی: قسم به سر تو، برآمدن آفتاب، هنگام
فرهنگ گویش مازندرانی
کم کردن روشنایی چراغ، شعله و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
برای تو
فرهنگ گویش مازندرانی
خزیدن، با شکم خزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سینه خیز، خزیدن، با شکم خزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
روشنایی آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
غذا خوردن از روی بی اشتهایی
فرهنگ گویش مازندرانی
آخرین برداشت از مزرعه، رودخانه و غیره، جستجو برای یافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرگیری در کشتی، نوعی فنی در کشتی، حرف کشیدن از دیگران
فرهنگ گویش مازندرانی